تحلیل تاریخی منصور حکمت از اسلام سیاسی
على طاهرى

دهه 1970 زمان طراحی جرثومه اسلامی سیاسی است. اسلام سیاسی بعنوان یک هویت بازسازی شده و بعنوان یک پروژه سیاسی٬ يکى از محورهاى تعیین کننده روندى است که سرنوشت بسيارى از مردم در جهان را رقم میزند. این حرکت سیاسی با اتکا به مهندسى سياسى دولتهاى غربى  و در متن جنگ سرد در ایران و افغانستان به پیروزی رسید. اسلام سياسى و حکومت اسلامى تحفه نظم نوين و دمکراسى موشک کروزى در عراق شد. در جایی مانند مصر سرکوب شد٬ در الجزایر به جنگ داخلی دامن زد و در سودان و بنگلادش به طور رسمی در نهادهای دولتی پذیرفته شد. اسلام سياسى در کشورهائى مانند عربستان سعودی و اندونزی یا جاى پائى پيدا کرد و يا به يک همزیستی پر تنش با دولتهای ناسيوناليستى انجامید که رسما اسلامی اند و کاملا در سرمایه داری جهانی ادغام شده اند. این ارتجاع سیاسی که عقبگردی در برابر دولتهاى مدرن بورژوائى و دنياى به اصطلاح آزاد دمکراسى محسوب میشود٬ سرنوشت یک میلیارد نفر را تحت الشعاع قرار میدهد. اسلام سیاسی امروز یک ترم جا افتاده سیاسی برای تحلیل این جرثومه ارتجاعی در دنیاست .

اليوت روى شايد اولين کسى بود که از ترم اسلام سياسى استفاده کرد اما منصور حکمت تبئين روشنى از اين جريان بعنوان يک جنبش سياسى که در جدالهاى جهانى دنبال قدرت سياسى و اعاده سهم است ارائه و وارد ادبیات سیاسی کرد. این در حالی بود که تحلیل های مفسرین چپ آنزمان از "اسلام رهایی بخش" و "مذهب توده ها" فراتر نمی رفت. توجیه عروج اين هيولاى قرون وسطائى که توسط خودشان ساخته شده بود٬ بعدا توسط مفسرین غربی به "فاندامنتالیزم" یا همان بنیادگرایی تقليل يافت. فاندامنتاليزم قرار بود مانند کالایی روشنفکر پسند به بازار فکری ارائه شود تا اسلام بطور کلى و مصالحه دمکراسى با بخش اعظم جنبش اسلامى توجيه شود. اما در این میان از مقطع بازبینی روند انقلاب ایران تا حملات تروریستی به برج های دوقلوی نیویورک در ١١ سپتامبر قلم منصور حکمت لحظه ای از نقد افشاگرانه اسلام سیاسی عقب ننشست .

بارزترین نقطه شروع منصور حکمت ارائه تحلیلى کمونيستى براى ضرورت و کاربست "کمربند سبز امنيتى" در دنیای جنگ سرد توسط آمريکا و دولتهاى غربى در تقابل با کمونيسم و چپگرائى به بهانه نفوذ شوروی بود. خطر کمونیسم، غرب را واداشت تا پروژه ارتجاعی اسلام سیاسی را طراحی کند تا بعدها خار چشم خودش بشود و در سهم طلبی از سرمایه جهانی برای قدرتهای جهانی ایجاد مزاحمت کند. در این راستا منصور حکمت از ایران شروع می کند .

"انقلاب سفید" شاه که در سال 1963 آغاز شد تلاشی در چهارچوب الزامات سرمايه دارى ايران٬ توسعه سرمايه دارى و پیوستن ايران به سرمایه داری جهانی بود. اسلامی ها و مشخصا خمينى با اصلاحات ارضى از موضع فئوداليسم و عقب ماندگى و منافع قشرى مخالفت کردند. اما وقتى طى انقلاب ۵٧ معلوم شد که حکومت شاه کارش تمام است٬ دولتهاى غربى در چهارچوب سياستهاى جهانى و ترس از کمونيسم٬ خمينى را زير نور بردند و به مردم حقنه کردند. وقتی هواپیمای خمینی در سال 57 به زمین نشست او بعنوان "نماینده امام زمان" برگشته بود تا به برتری اصول دینی تاکید کند. خمينى امت اسلامى را جاى ملت ناسيوناليستى سلطنت گذاشت. (خمینی: اسلام از اساس مخالف مفهوم سلطنت است)٬ (اصل 10 قانون اساسی اسلامی: همه مسلمانان امت واحدی را تشکیل می دهند). خمينى هر جلوه مدرنیسم را بعنوان تجلی غربی سازی منکوب کرد (اصل 43 قانون اساسی "بر پرهیز از اسراف و زیاده روی در همه جنبه های اقتصاد٬ از جمله مصرف٬ سرمایه گذاری٬ تولید و توزیع خدمات تاکید می کند). استقرار حکومت اسلامى از ابتدا با توحش عريان و تهاجم به هر حقوق و آزادى بدوى همراه بود. بويژه طى جنگ با عراق و بعد آن به تصفیه مرتب مخالفين در جامعه٬ تاسیس بيدادگاه های دینی و وضع قوانين ویژه دست زد و با شعار مقابله با "الحاد و مفسد" به سرکوب پرداخت و موج اعدام و زندانى و شلاق و قصاص مانند بختکى سياه را بر جامعه گستراند. دوره ای از وحشت که بخصوص متوجه چپ ها و کمونیست ها بود قدرت اسلام سیاسی در ایران را کامل کرد .

پایه های قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران چیست؟ از نظر منصور حکمت خطر بر سرکار آمدن یک حکومت چپگرا در ایران غرب و آمریکا را بر آن داشت تا دست به تراشیدن بک جنبش ارتجاعی برای سرکوب این انقلاب چپ بزنند. خمینی و اسلام سیاسی آنچنان ظرفیت عقب مانده٬ ارتجاعی و آنتی کمونیستی از خود نشان داد که اولین و آخرین گزینه غرب در این مورد باشد. دومین نکته از نظر منصور حکمت٬ شرق زده و عقب مانده بودن سازمانهای سیاسی آنزمان اپوزيسيون و تا مغز استخوان ملی اسلامی بودن آنها بود که فضا را برای قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران مهيا کرد. نیروهایی که بقول منصور حکمت "تمام عمرشان را مشغول جویدن ناخن زیر شنل سلطنت و عبای آخوند بودند . "

منصور حکمت در مقابل تمام روشنفکرهای آل احمدی بقول خودش فرقی بین "اسلام خوب و بد" قائل نشد و اسلام را از ریشه ضد کارگر و ضد کمونيست٬ ضد زن٬ ضد کودک٬ و ضد رهایی و برابری بشریت معرفی کرد . او اسلام را "بخشى از لمپنيزم جامعه" ناميد و سياست اسلام زدائى را در دستور جنبش کمونيسم کارگرى گذاشت.

ترهاتی از اين قبیل که روشنفکران زنگزده دینی فرموله می کنند: شریعت (قانون آسمانی که در قالب قرآن و حدیث شکل گرفته است) در زبان عربی کلاسیک از فعل عربی شراع به معنی راه رفتن به سمت یک هدف اخذ میشود٬ بنابراین اسلام اصولا قانون خشک و لایتغیری نیست و ظرفیتهای اجتماعی و تاریخی بازی دارد! این در حالی است که حمله به نیروهای چپ و مدرن تحت لوای "مبارزه با جاهلیت" انجام گرفت و برای نجات دوباره "امت اسلامی" بیش از صد هزار انسان آزاديخواه با مارک کافر به زیر تیغ رفتند . عملیات های وحشیانه دعوه الهی (دعوت الهی) نام گرفت و بقول حسن البنا رهبر اخوان المسلمین که در سال 1949 به قتل رسید: "هدف نهایی انسان باید استقرار حکمرانی قانون خدا بر تمامی بشریت باشد تا بدین ترتیب تضاد همیشگی دارالاسلام (دنیای مسلمانان) و دارالحرب (دنیای غیر مسلمانان) پایان گیرد" .

مضافا اينکه در این موج ارتجاعی زنان مجبور می شوند تسلیم مردان شوند: "مردان حامیان و حافظان زنان هستند. زیرا خدا به یکی بیشتر از دیگری قدرت داده است. زیرا مردان با ثروت خود معاش زنان را فراهم می کنند" (قران) بقول متفکرین "نو اندیش" اسلامی فقط در امت است که فرد٬ زن یا مرد می تواند کاملا خودش باشد و برابری شعار پوچی بیشتر نیست زیرا اخوت ایمانی مکانیسم برابری ساز اساسی است که با حمایت دوجانبه انسجام و معنای مشترک ایجاد می کند!؟

این گوشه ای از ارتجاع فکری ضد بشری اسلامیون متوحش است. اما برخلاف ادعاهای عده ای از آنها که دین از سیاست باید جدا باشد٬ ترهاتی که امثال گنجی و کدیور فرموله می کنند٬ اسلام بدون سیاسی شدن و چنگ انداختن به قدرت سیاسی - نظامی یک شبه به هوا می رود. همانطور که خامنه ای جلاد می گوید: "سیاسی شدن امر مقدس و مقدس شدن امر سیاست و دگرگونی نهادهای شبه حقوقی به نهاد اسلامی و اوقاف اجتماعی همگی ابزار تحقق خط مشی های اصیل اسلامی هستند ... "

اما چرا حالا در قرن بیستم و بیست و یکم باید شاهد این دستگاه خونخوار باشیم؟ در واقع فوران اسلام سیاسی به دلایل زیر مربوط بوده است: نابودی جوامع سنتی (که منجر به قطع ریشه های قدرت مذهبی است) ناکامی دولتهای مستبد سکولار مثل رژيم سلطنتى در ایران در به سرانجام رساندن روند مدرنیزاسیون سياسى و ادارى٬ ناکامی در توسعه اقتصادی همگام با رشد جمعیت٬ رقابتهاى جهانى برسر حوزه نفوذ. بنابراین اسلام سیاسی در متن يک وضعيت جهانى و در متن بن بست هاى سياسى و اقتصادى٬ و براى تقابل با قدرتگيرى سوسیالیسم و حتى براى مقابله با ناسيوناليسم ليبرالى که به شوروى تمايل داشت٬ توسط غرب طراحى و بکار گرفته شد.  

امروز اسلام سیاسی همچنان به زندگی منحوس خود از آسیا تا اروپا و آمریکا و حتی شاخ آفریقا ادامه میدهد. روزانه صدها کودک و زن قربانی دستگاه جنایت مذهبیون می شوند. احکام قرون وسطایی مذهب اسلام امان از زندگی یک ششم ساکنین کره زمین بریده است. این درحالیست که در سومالی مردم را برای تماشای فوتبال تیرباران می کنند و در ایران زنان و دختران به جرم انتخاب لباسی کمی مغایر با قوانین اسلامی باید جریمه نقدی بدهند. رابطه آزاد با جنس مخالف با پرتاب یک گونی سنگ مجازات می شود. در فلسطین قتل عام و مجازات جمعى سهم مردم است. در مقابل تمام جنبش های مذهبی و غیر مذهبی که اسلام سیاسی را تحت لوای "مذهب توده ها" و چرندیاتی از این قبیل لاک میگیرند٬ منصور حکمت و کمونیسم کارگری تنها سنگری است که با تجهیز مبارزاتی به جنگ این دستگاه مافیایی و جنبش سياسى سوپر ارتجاعی می رود . *